یا لطیف
به من میگوید
چفت لبهایت شده است
انگار تبخال باشد
حرف نمی توانم بزنم
لب که می گشایم
تبخال های لبم می ترکد
به جای کلمه خون می گویم
خون و کلمه
کلمه و خون
پزشک می گوید
باید فقط به دریا فکر کنی
دریا رنگ کلماتت را آبی میکند
و وقتی حرف می زد کلماتش بوی خون می داد
و دهانم را که نگاه میکرد
چشمهایش تبخال می زد
هیچ کس نفهمید مادر هم نفهمید
علت این درد قرمز چیست
این درد که مرا لای بوته های تمشک می برد
این درد که مرا به قلب آسمان و کبوترانش میبرد
این درد که مرا به قلب زمین میبرد.....
(علی فرقانی)
|